کلبه

دل نوشته های من

کلبه

دل نوشته های من

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاضل نظری» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شعری از فاضل نظری

دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می‌گیرد

دلم دریاست اما از تماشای تو می‌گیرد

جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب

جهان رنگ تماشا از تماشای تو می‌گیرد

نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید

طبیعت سهم خو درا از تماشای تو می‌گیرد

مگو سیاره‌ها بیهوده بر گرد تو می‌گردند

که این تکرار معنا از تماشای تو می‌گیرد

تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی

دل آیینه تنها از تماشای تو می‌گیرد


به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

 

لب تو میوه ممنوع، ولی لب هایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

 

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچ کس، هیچ کس این جا به تو مانند نشد

 

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

 

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!


بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

 

بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

 

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

و سکوت تو جواب همه مسئله هاست


به نسیمی همه راه به هـــم می ‌ریزد

 

کی دل سنگ تو را آه به هم می ‌ریزد؟

 

سنگ در برکه مـی ‌اندازم و مـــی ‌‌پندارم

 

با همین سنگ زدن، ماه به هم می ‌ریزد

 

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

 

گاه مــی ‌ماند و ناگاه بــــه هـــــم مــــی ‌ریزد

 

آن چه را عقل به یک عمر به دست آورده است

 

عشق یک لحظه کــــــوتاه به هــــــــم می ‌ریزد

 

آه، یک روز همین آه تــــــو را می گیرد

 

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ‌ریزد

  • احمد رضایی